پیش از این، امام، اصحاب را فرمان داده است تا هیمه ها و خار و خس بسیاری را که از بیابان جمع آورده اند، در خندق پشت خیمه ها آتش زنند و راه تهاجم را از آن سو، سد کنند.
امام، سوار بر اسب و مصحفی در دست، چشمی به خیمه ها دارد و چشمی به سیل خروشان دشمن، که موج در موج به حرکت درآمده است و صدای هلهله ی کوفیان، نزدیک و نزدیک تر می شود.
امام، دو نرگس چشم بر هم می نهد؛ دو یاس دست بر آسمان می گشاید و دو لب مشکبار به دعا باز می کند:
_خدایا! تویی پناه من در هر غم واندوه. تویی مایه ی امید من در هر پیش آمد سخت، و تویی ملجأ من در حوادث ناگوار. هر آن گاه که غمهای کمرشکن به سوی من هجوم آورده است و راه گریزی نداشته ام؛ هر آن گاه که دوستان، غصه های جانکاهم را ندیده گرفته و دشمنان، زبان به شماتت گشوده اند، تنها به پیشگاه تو شکایت آورده ام و از غیر تو قطع امید کرده ام. همیشه تو بوده ای که به داد من رسیده ای و کوههای غم را از سر راهم برداشته ای و از توفان غم نجاتم داده ای.
هزار دشمنم ار می کنند قصد هلاک
گرم تو دوستی از دشمنان ندارم باک
موضوع مطلب :